ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

ارشیا در شب تاسوعا خونه مامان بزرگش

هر سال شب تاسوعا مامانم قورمه سبزی درست میکنه برای اینکه نذر داره و ما هم امسال مثل هر سال صبح من و شما پسر گلم زود بیدار شدیم و رفتیم خونه مامانم (آخه بابایی کار داشت نتونست بیاد)شما صبحانت اونجا خوردی آخه صبحانه خوردنت خیلی طولانی و وقتی میخایم صبح جایی بریم برنامه صبحانتون بهم میریزه و یه عالمه ماجرا داریم سر خوردن صبحانه پسر خوبی بودی و اذیت نکردی اما دوست داشتی کمک کنی و چون همه چیز خطری بود و نمیتونستیم بهت اجازه بدیم دست به هر چیزی بزنی و هر کاری دوست داری انجام بدی همین باعث میشد که ناراحت بشی و گریه کنی  (اما گوشی دایی رضا مثل همیشه به دادمون رسید و با اون سرگرم بودی آخه توش کلی بازی داره که بلدی و سرگرمت میکنه )فدات بشم ...
29 آبان 1392

برای پسرم که همه زندگیم

بارون ...... دریا......آبی....... آسمون...... جاده....... خاطره....... دشت...... بیابون....... جنگل......... گل....... زندگی....... عشق......... خوب...... بد....... خیر........ شر....... سیاه ........ سپید........ صورتی....... همه کنار هم میشن دنیا ولی ترکیب دنیای من فرق داره همش دو حرفه  (تو  ) ...
14 آبان 1392

سه ساله شدی عزیزم مبارکت باشه.......

سلام جونه سبز زندگیم تو این پست میخام جشن تولد سه سالگیت بنویسم قبل از هر چیز یه عذر خواهی از پسر گلم دارم که خیلی دیر شد و تقریبا داره دو ماه میشه که از سه ساله شدنت میگذره و به چند تا دلیل مهم وقت نشد این پست برات بنویسم دلایلشم خیلی مهم بود نمیشد کاری کرد گاهی وقتها این طوری میشه تو هر چی تلاش میکنی همه چیز دست به دست هم میده که تمام برنامه هات بهم بریزه تاحالا این اتفاق برام اینطوریش دیگه پیش نیومده بود و باید تسلیم شد چون هر چی تلاش میکنی نمیشه که نمیشه و باید صبر کنی تا وقت و زمان خودش و الان یاد این شعردکتر شعریعتی افتادم گاهی گمان نمیکنی و میشود گاهی نمیشود که نمیشود گاهی هز...
13 آبان 1392

برای پسرم که همه زندگیم

حکایتی جالب از پائولوکوئیلو   در فولکلور آلمان قصه ای هست که این چنین بیان میشود مردی صبح از خواب بیدار شد دید تبرش ناپدید شده است. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشدبرای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد. مثل یک دزد راه میرود مثل دزدی که میخواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند آنقدر از شکش مطمئن شدکه تصمیم گرفت به خانه برگرددلباسش را عوض کندنزد قاضی برود و شکایت کند اما همین که وارد خانه شدتبرش را پیدا کرد زنش آن را جابجا کرده بود.مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه میرود حرف میزند و رفتار میکند..... پائ...
13 آبان 1392

پاییز با اومدن باران زیباتر شد

  سلام  دلبر شیرینمممم امروز شهرمون زیبا تر از همیشه شده بود بالاخره بعد از این همه آلودگی هوا و گردو غبار و ویروس و بیماری بارون قشنگی خودش به رخ کشید و دل هواداراش شاد و خوشحال کرد بعد از این همه انتظار پاییز زیبایی خودش نشون داد و با اومدن بارون چقدر همه چیز زیباتر به نظر میرسه من که خیلی خوشحالم با این   هوای بارونی خدا کنه به این زودیا تموم نشه.....   من و پسرم از خونه صبح زدیم بیرون کلی مادر و پسر تو این هوای عاشقونه دلبری کردیم با هم قدم زدیم و خوش گذروندیم کوتاه بود ولی رویایی و دلچسب بود ارشیا هم خیلی خوشش اومده بود.... یاد این شعر دوران دبستانم افتادم باز باران ...
5 آبان 1392

عیدتون مبارک(عید سعید غدیر خم مبارک)

عییییییییییییییییییدتون مبااااااااااااااااااااااااارک   در خانه دل نوشته با خط جلی کین خانه بنا شد به تولای علی در داخل این خانه چو نیکو نگری هم مهر محمد است و هم مهر علی   ...
3 آبان 1392
1